تصویر بزرگ سردار دلها که نبش دلاوران۴۳ روی دیوار نقش بسته است، در کل سال چشمنوازی میکند، اما در روزهای شهادت این سرباز وطن بیشتر از قبل، عابران و رهگذران را معطوف خود میکند. چهره ازجنگبرگشته، اما پرصلابت سردار با آدم حرف میزند.
این اثر سومین تصویر شهید قاسم سلیمانی است که روی دیوارهای مشهد نقش بسته و به شهادت مردم همین شهر یکی از بهترین تصاویر حاجقاسم است. از احمد منصوب، خالق این اثر ماندگار، خواستیم ساعتی را با ما زیر این دیوار بنشیند، تا رمز خلق یک اثر هنری ماندگار را از زبان او که دیوارهای بسیاری را در شهرمان به چهره شهدا مزین کرده است، بشنویم.
فضای پارک خطی که جلو تصویر سردار قرار دارد، خیلی از اهالی را به اینجا میکشاند تا هروقت روی نیمکتها مینشینند، دقایقی را هم محو تماشای چهره روحانی او شوند؛ موضوعی که به نظر منصوب، یکی از نقاط قوت جانمایی این دیوارنگاره است.
منصوب با دودوتا چهارتایی که خودش بلد است، متراژ دیوار را محاسبه میکند و میگوید: این نقاشی را حدود دوسال قبل کشیدیم. عرض این دیوار بیستمتر و ارتفاعش حدود هفدهمتر است. اما تنها مزیتش بزرگبودن دیوار نیست، بلکه عمق خوب میدان باعث شده است مخاطب دید خوبی به کار داشته باشد.
او که از سال۷۵ دست به قلممو برده است و تصویر شهدا را در جای جای شهر حک میکند، از روی نیمکت بلند میشود، مسجد حجتبنالحسن (عج) و کوههای پشت مسجد را نشان میدهد و میگوید: توسعه فرهنگی اطراف دیوار باعث میشود مخاطب بیشتری به اثر هنری توجه کند. اینجا درست روبهروی دیوارنگاره، یک مسجد پررفتوآمد وجود دارد که باعث میشود مخاطب بیشتری چهره سردار را ببیند.
او با نگاه رنگارنگ هنرمندانهاش از افق نگاه کوهنوردان هم تصویر سردار را میبیند که درمیان رنگهای خاکستری و سیمانی شهر، چشمشان رنگهای فیروزهای و نارنجی نقوش ایرانیاسلامی را در اطراف تصویر سردار میبیند. آرام در پیادهرویی که موزاییکهای آن را حفظ است، قدم میزند و میگوید: کشیدن این نقاشی، دو هفته زمان برد. وقتی برای نماز به مسجد میرفتیم، موقع بیرونآمدن اولین چیزی که جلب توجه میکرد، تصویر روی همین دیوار بود.
احمدآقا منصوب تصویر سردار را بیشتر از بقیه آثارش دوست دارد. او میگوید: دلم میخواهد تصاویری که از شهدا میکشم، عمر طولانیتری داشته باشند. بههمیندلیل براساس تجربهای که دارم، دیوار مناسب را انتخاب میکنم یا پیشنهاد میدهم. مثلا یکی از نکات مهم در ماندگاری اثر، زیرسازی دیوار است که نم یا ترک یا مزاحمت بصری نداشته باشد. گاهی قبل از شروع کار، خودمان دیوار را سیمان میکنیم؛ همچنین نباید درمعرض تابش مستقیم نور باشد تا رنگها ماندگارتر باشند.
منصوب نگاهی به وسعت دیوار میاندازد و آرام ادامه میدهد: این نقاشی یکی از تصاویر بزرگ روی دیوارهای شهر است که دید خیلی خوبی هم دارد. اما این نکته را باید درنظر داشته باشیم که ابعاد کار باید متناسب با فضا باشد؛ یعنی فقط به وسعت دیوار اکتفا نکنیم و شعاع دید مخاطب را درنظر بگیریم. برای اینکه بهتر متوجه منظورش شویم، صندلیهای ردیف اول سینما را مثال میزند که هیچوقت طرفدار ندارد.
بعد به درختان خزانزده پارک خطی اشاره میکند و ادامه میدهد: درختان این پارک خطی از نوع کوتاه و ششماه از سال هم بیبرگ و بار است. بههمیندلیل این تصویر سردار از نظر دیداری در موقعیت خوبی قرار دارد و سالهای سال در دید مردم خواهد بود.
منصوب از نورپردازی خوب این پارک در اطراف دیوارنگاره هم راضی است و میگوید: یکیدو شب اولی که نورپردازی انجام شد، حسین نوری، از دوستان هنرمندم، برایم تصویری را فرستاد که نورپردازی خوب اطراف دیوار را نشان میداد. زیبایی کار در شب واقعا برایم شگفتآور و جالب بود.
به نظر این نقاش کهنهکار، نقاش هم با خودش و هم با مخاطب باید صادق باشد؛ باید بتواند صفات شهید را در تصویر بگنجاند. میرود پای دیوار میایستد و چین و چروک چهره سردار را نشان میدهد؛ «من همیشه تصویر حاجقاسم را مثال میزنم. این چهره، یک چهره ازجنگبرگشته است. سالهای سال در جنگ بوده است؛ هشتسال مقابل بعثیها، چندین سال برای تأمین امنیت مرزهای شرقی و بعد هم نبرد علیه داعش. جنگ بیخوابی دارد، موج انفجار دارد، تیر و ترکش دارد.
اگر نقاشی برای شهدا نبود، اجازه نمیدادم بالای داربست بروی
او نماد یک رزمنده نستوه است که از نوجوانی در جبهه بوده، تا سالهایی که مو و محاسنش سفید شده است. سختی تمام این سالها را باید در تصویر او ببینیم.» حالا که درست پایین دیوار ایستادهایم، به ارتفاع بلند دیوار نگاهی میاندازد و میگوید: هرچه هم تجربه داشته باشید، کار روی ارتفاع ترس دارد. مادرم همیشه میگفت «اگر نقاشی برای شهدا نبود، اجازه نمیدادم بالای داربست بروی و این کار خطرناک را انجام بدهی.»
خانم میانسالی از پیادهرو کنار پارک رد میشود و متوجه میشود که ما درباره تصویر سردار صحبت میکنیم. فرزند شهیدی است که هیچ خاطرهای از پدرش در ذهن ندارد. فقط یک قاب عکس دارد که روی پای پدرش نشسته است.
زهرا احمدی رو به نقاش تصویر حاجقاسم میگوید: پدرم خیلی شبیه حاجقاسم است. شاید اگر پیر میشد، موهایش همینطور یکدست سفید بود. هروقت دلم میگیرد، به بهانه نانخریدن، میآیم روی نیمکتهای این پارک مینشینم و یک ساعت با سردار حرفهای پدردختری میزنم، گله و درددل میکنم و وقتی دلم سبک شد، میروم خانه. دستتان درد نکند که حاجقاسم را به محلهمان آوردید. کمکم وقت نماز ظهر میشود.
حاجمرتضی حیدری، از فعالان فرهنگی و عضو پایگاه بسیج مسجد حجتبنالحسن (عج)، از کنارمان میگذرد تا خودش را به مسجد برساند. او میگوید: اوایلی که نقاشی سردار را اینجا کشیده بودند، دوسهنفری از جوانان محل به مسجد میآمدند که اعتقادات قرص و محکمی نداشتند. به آنها گفتم «به مسجد خوش آمدید؛ چقدر خوب که هر روز برای نماز جماعت به خانه خدا میآیید.»
یکی از آن جوانها پاسخ داد: «هرروز دیدن چهره شهیدسلیمانی دلم را لرزاند و شیفته تفکر و خلق و خوی او شدم.» حیدری میگوید: آن شب تازه فهمیدم بیجهت نیست که به ایشان «سردار دلها» میگویند. حتی تصویر و نگاهش هم یک جوان را مسجدی و پامنبری میکند.
بعداز رفتن زهرا و حاجمرتضی، منصوب میگوید: وقتی مشغول کشیدن نقاشی دیواری هستیم، خیلیها به ما «خداقوت» میگویند. خانواده شهدا با اشک شوق میآیند و با دیدن تصویر شهیدشان تشکر میکنند. جوانترها با اصطلاح ناب مشهدی میگویند «حلالت». هیچ خداقوتی به اندازه همین یک کلمه نمیتواند خستگی را از تنمان بیرون کند.ای کاش یک دوربین فیلمبرداری بود تا این صحنهها را ثبت کند.
* این گزارش چهارشنبه ۱۳ دیماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۳ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.